دورویی

Date: 9/19/2019

By Shiva19173

عجیب مثل همیشه. کل خواب تاریک بود و مدام احساس استرس داشتم. نگران بودم. بیشتر خوابم تو یک اتاق تاریک بودم و تو رختخواب. رفت و آمد انگار زیاد بود. مادرم را به یاد دارم. از یه جایی به بعد انگار تو فرودگاه بودم با دوستم. تو گمرک متوجه شدم که ۵۰ باکس سیگار خریده و بهش گیر دادن. اعصابم خرد شده بود، احساس کسی که بهش خیانت شده داشتم. تو خواب این فکر را داشتم که او این ها را به قصد فروش خریده، پس چرا به من نگفته منم می تونستم این کار را بکنم و کمی پول در بیاورم. خیلی این حس در مورد این دوست برام آشنا بود. زیاد این حس را به این دوست در خواب تجربه کردم. دیگه چیزی یادم نمی یاد.(م)